اسپرانتو و فرهنگ
مسئله فرهنگ<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
در طی صد سال گذشته مخالفان اسپرانتو میبایست بارها دلایل مخالفت خود را تغییر دهند، زیرا کمی پس از انجام پیشداوریهایشان، این پیشداوریها غلط از آب در میآمدند. زبان اسپرانتو در ورطهی لهجههای مختلف نیفتاد، درعین حال انعطاف ناپذیر باقی نماند. اسپرانتودانان به این زبان، آثار ادبی آفریدند، در عین حال توانایی ترجمهی متون مختلف در آن را نمیتوان نادیده انگاشت و حالا آن مشتاقان ایرادگیر اعلام میکنند که اسپرانتو فرهنگ ندارد.
اگر این بدین معناست که اسپرانتو فرهنگ ملی ندارد، امری کاملاً بدیهی است، نقش این زبان گذر از میان فرهنگهای ملی و پل زدن بین آنها است. اما فرهنگهایی هم وجود دارند که اساس ملی ندارند. مثالهای بسیار چشمگیر برای این مورد میتواند فرهنگهای اسلام، مسیحی و یهودی باشند. یا فرهنگ سیاهان ایالات متحده ( که ریشهی خود را در آفریفا میجوید). از این نظر اسپرانتودانان نیز فرهنگ خاص خود را دارند، زیرا آنان دارای تاریخی مشترکاند و ادبیات، ضربالمثلها، قهرمانان و شهیدان خاص خود را دارند.
به یک معنا میتوان گفت که فرهنگ اسپرانتویی معکوس فرهنگهای ملی است. فرهنگها ساختگیاند، بدین معنا که هر گروهی میتواند ادعای داشتن یک فرهنگ را کند. فرهنگ از عواملی تشکیل میشود که آن گروه را متحد و از گروههای دیگر مجزا میکند. فرهنگها به هیچ وجه دائمی و غیر قابل تغییر نیستند، برعکس، آنها همیشه در حال تغییراند. برای تایید این امر کافی است که مثلا" پنجاه سال قبل یک فرهنگی را در نظر بگیریم. با نظری وسیع به تاریخ در مییابیم که بر اساس شرایط متغیر اجتماعی گروههای فرهنگی شکل میگیرند و کمی بعد از بین میروند. در ضمن در میان یک ملت، طبقات فرهنگیِ مختلفی وجود دارد، فرهنگ یک کارگر بندر با یک استاد دانشگاه بسیار متفاوت است.
گروههای فرهنگی عموماً هویت خود را با تاکید بر تفاوتها، یعنی عواملی که آنان را از گروههای دیگر مجزا میسازد، مشخص میکنند. بدین علت است که زبانهای عامیانه (زبانهای گروهی) آفریده میشوند: بدین علت است که مثلاً جوانان تمایل دارند لباسهایی عجیب و غریب و مغایر عرف (بهمنظور اینکه تفاوت خود را از مسنترها نشان دهند) بپوشند، بدین علت است که بهطور کل لباسهای متحدالشکل (برای نمایاندن هویت یک گروه و پنهان کردن تفاوتها) وجود دارند، بدین علت است که یک ملت از سجایا و خصایل ویژهی خود پرستاری کرده و در حفظ آنها میکوشند.
اما فرهنگ اسپرانتودانان بر شباهتهای بین تمامی انسانها تأکید میکند. این فرهنگ بر مفاهیمی جهانی مانند: عشق ، صلح و دوستی، ترس از مرگ، گرسنگی و سیری، آرزوها، حسن اخلاق، عشق ورزی – و در یک کلام بر اساس وجوه مشترک انسانی قرار دارد. چنین فرهنگی یک "فرهنگ طبیعی" است، زیرا مفاهیم بینالمللی از بدو تولد در انسان یافت میشوند، درحالیکه در فرهنگهای دیگر از جمله فرهنگهای ملی از پدر و مادر، افراد هم سن و سال و – به ویژه- معلمان کسب میشوند. در هر حال فرهنگ کل انسانیحداقل به اندازهی فرهنگهای محدودتر، از جمله فرهنگهای ملی، ارزشمند و شایستهی حضور است.
قابل ذکر است که هیچ تضادی بین این دو نوع فرهنگ وجود ندارد: یک انسان اگر وطنپرست متعصبی نباشد، همزمان میتواند وطنپرست و انساندوست باشد. این موضوع را از زامنهوف در سخنرانی خود در گیلدهال لندن به خوبی شرح داده:
"اتهام دومی که ما اغلب مجبور به شنیدناش هستیم، ایناست که ما اسپرانتودانان وطنپرستان خوبی نیستیم. زیرا آن اسپرانتودانانی که دربارهی اسپرانتوگرایی بهعنوان یک عقیده بحث میکنند از عدالت و برادری متقابل بین انسانها صحبت میکنند و چون به نظر وطنپرستان متعصب، میهنپرستی برابر است با دشمنی علیه هر آنچه از آن ما نیست، بهنظر آنان ما وطن بدی هستیم، و اسپرانتودانان سرزمین پدری خود را دوست ندارند. ما به شدت برضد این اتهام دروغ و شوم اعتراض میکنیم. ما با تمامی تار و پود قلب خود معترضیم. در حالیکه شبهوطنپرستی، یعنی وطنپرستی تعصبی، بخشی از آن دشمنی مشترک است که همه چیز را در دنیا نابود میکند، وطنپرستی حقیقی بخشی از آن عشق جهانی است که همه چیز را میسازد، حفظ میکند و خوشبختی را بههمراه میآورد. اسپرانتوگرایی و وطنپرستی که هر دو عشق را آواز میدهند، هرگز نمیتوانند با یکدیگر در تضاد باشند."
اما از نظر کسانی که به مقولهی فرهنگ خاص اسپرانتو علاقهای ندارند، آیا اسپرانتو از نظر فرهنگی ارزشی دارد؟
انسان توسط اسپرانتو دریچهای به عرصهی تمامی فرهنگهای ملی میگشاید. در این رابطه قبلاً اشارهای به ادبیات ترجمهای کردم، که در دسترس است و امکان آشنایی با فرهنگهای بسیار بیگانه را فراهم میکند. علاوه بر آن یک اسپرانتودان بهمنظور مطالعهی فرهنگهای مختلف با ارتباط با یک اسپرانتو دان بومی وسیلهای بیهمتا در اختیار دارد که با آن درصد اشتباه در مورد مسایل دشوار را بسیار کم میکند. میتوان صدها نمونه را ذکر کرد که موفقیت پژوهشگران فرهنگی در بدست آوردن بهترین اطلاعات منوط به همکاری اسپرانتودانان محلی بوده است، در صورتیکه کسب همان مقدار اطلاعات بدون اسپرانتو نیازمند هزینه، زمان و پول بسیار بوده است .
دست کم گرفتن دست آوردهای زبان بینالمللی بسیار آسان است. مدگرایی زبانی به این امر کمک میکند که مانند تمام تقلیدهای کورکورانه بر مبنای غلطی پایهریزی شده است.
قسمتی از کتاب : پديده اسپرانتو
نويسنده ويليام اولد نويسنده و شاعر انگليسی ترجمه از ع. ح